نويسنده: ايزيدور اپستاين (1)
مترجم: بهزاد سالكي





 


بني اسرائيل از كوه سينا به سفر خود ادامه دادند و در زماني كوتاه به مرزهاي جنوبي كنعان رسيدند. اما نه آنان آمادگي وارد شدن به اين سرزمين را داشتند و نه آن سرزمين آمادگي پذيرفتن آنها را داشت. رويدادهاي خروج از مصر و كوه سينا عميقاً آنها را دگرگون ساخته بود، ‌اما ذهنيت دوره ي اسارت هنوز بر آنان غلبه داشت. آنان، كه عمدتاً تعليم نيافته و روحاً ضعيف بودند، قادر نبودند به عنوان امتي واحد داراي احساس مشترك باشند و بر اساس آن عمل كنند، حتي آن جا كه به منافع مادي آنها مربوط مي شد. و بدتر از آن، نمي توانستند عظمت مأموريتي را كه براي انجام دادن آن اين سرزمين به عنوان نوعي ميراث به آنان وعده داده شده بود درك كنند.
همچنين، اين سرزمين هنوز براي پذيرايي از آنها آمادگي نداشت. در آن زمان حاكميت مصريان در كنعان، توسط نظام و حكومتي مركب از شاهان دست نشانده ي وفادار كه هنگام اتحاد مي توانستند مقاومتي مؤثر در مقابل گروه هاي مهاجم از خود نشان دهند بي معارض باقي مانده بود. بنابراين بايد چهل سال مي گذشت تا بني اسرائيل بتوانند به سرزمين موعودشان وارد شوند. اين سال ها سال هاي آوارگي در صحراي سينا بود. طي اين دوره در ميانه ي سختي ها و محروميت هاي زندگي در صحرا، موسي توانست از اين توده ي بي شكل بردگان تازه از اسارت رهايي يافته، ملتي متحد و كاملاً با انضباط بسازد و در آنها آن صفات اخلاقي و معنوي را بپروراند كه مقدر بود سرنوشت آنان بر اساس آنها استوار گردد.
نمي توان مسير دقيقي را كه بني اسرائيل تحت رهبري موسي در صحراي سينا از آن عبور كردند به درستي مشخص كرد. هيچ يك از مكان هايي را كه در كتاب مقدس از آنها نام برده شده نمي توان با دقت شناسايي كرد. اما آنچه روشن است اين است كه بني اسرائيل پس از طي مسيري منحني وار، از كنار ادوم (2)‌ و موآب (3) گذشتند و به ماوراي اردن وارد شدند و در آن جا پس از شكست دادن آموري ها (4)، كه آن سرزمين را اشغال كرده بودند، قبل از هجوم به كنعان به تحكيم موضع خود پرداختند. در اين جا بود كه موسي، بنده ي صالح خداوند و بزرگ ترين پيامبر خدا، در اوج قدرت، با چشماني بينا و نيروي جسماني قوي وفات كرد.
در اين زمان، امپراتوري مصر تحت فرمانروايي آمنحوتب سوم در حال زوال و فروپاشي بود و خود كنعان همان طور كه الواح تل العمارنه (5)‌ ( حدود 1400- 1360ق. م. ) نشان مي دهند، در حالت ناآرامي و آشوب فوق العاده به سر مي برد و شاهان دست نشانده ي آن به طور پنهاني با مهاجمان از شمال و شرق ارتباط داشتند. اين براي بني اسرائيل صحرانشين، سختكوش و مبارز تحت رهبري يوشع (6)‌ لحظه اي مناسب بود كه وارد شوند و سرزمين موعودشان را به تصرف درآورند.
با عبور از اردن، نزديك بحرالميت، آنان به كنعان نفوذ كردند و پس از فتح اريحا (7)، به زودي شمال مركزي فلسطين، سپس شمال فلسطين و سرانجام جنوب فلسطين را به تصرف درآوردند. آنان نياز نداشتند كه جنوب مركزي فلسطين را به تصرف درآورند، زيرا اين بخش از سرزمين پيش تر، احتمالاً در نتيجه جنگ هاي فرزندان يعقوب ( « سفر پيدايش »، باب 34، آيه ي 25 به بعد؛ باب 48، آيه ي 22؛ « كتاب اول تواريخ ايام »، باب 5 ، آيه ي 20 به بعد ) حتي قبل از حمله ي بني اسرائيل تحت رهبري يوشع به اشغال قبايل عبراني درآمده بود.
ليكن تصرف اين سرزمين به طور كامل انجام نگرفت. هنوز شماري شهرهاي تسخيرناپذير كه گروه هاي قبايل را از يكديگر جدا مي ساختند در سرتاسر اين سرزمين وجود داشتند كه يوشع نتوانسته بود آنها را مقهور سازد. اما، در مجموع، اين فتوحات آن اندازه با توفيق همراه بود كه يوشع را قادر سازد به سازماندهي حيات سياسي و ديني بني اسرائيل بپردازد. او مناطق به تصرف درآمده را ميان قبايل تقسيم كرد، به هر يك از آنان بر اساس جمعيتشان سهمي اختصاص داد، و در شيلوه (8) عبادتگاهي مركزي بنا كرد كه شامل تابوت عهد (9) بود و در اين زمان همچون نيرويي وحدت بخش كه قبايل را از لحاظ ديني و سياسي متحد مي ساخت عمل مي كرد.
اما اين سازماندهي فدرال قبايل از آن چنان استحكامي برخوردار نبود كه بتواند پس از يوشع دوام بياورد و بعد از مرگ او دوره اي از هرج و مرج پديد آمد كه طي آن « هر كس آنچه در نظرش پسند مي آمد مي كرد » ( « سفر داوران »، باب 17، آيه ي 6 ). قبايل، كه دچار تفرقه بودند، حتي هنگامي كه با خطر دشمني كه هنوز شكست نخورده بود رو به رو بودند، نمي توانستند با يكديگر متحد شوند. بنابراين، آنان مجبور بودند به راه هاي مسالمت آميز توسل جويند، و اين خود به تقليد شرك آميز از دين همسايگانشان، با آيين هاي باروري شهواني آن و اعمال و سنت هاي فوق العاده منحط ديگر، انجاميد. برخي پرستش يهوه را رها ساختند و به عبادت بعل ها (10) و آستارته هاي (11) بومي پرداختند، كه خود باروري زمين و افزايش رمه ها را به آنها نسبت مي دادند. برخي ديگر به عبادت يهوه و بعل پرداختند: يهوه را خداي نگهبان ملت مي دانستند، در حالي كه بعل بخشنده ي محصول و انگور بود. شماري ديگر نيز به شيوه اي تلفيقي عمل مي كردند و همه ي القاب، صفات و شيوه هاي پرستش خدايان محلي را به يهوه منتقل مي ساختند.
رهبراني شجاع به نام « داوران » (12)، كه حدود دوازده نفر بودند، عليه اين بت پرستي هاي تباه كننده ي روح به مبارزه برخاستند، و در حالي كه به عنوان قهرمانان رهايي بخش از ظلم و ستم دشمن ظاهر گرديده بودند، در فراخواندن مردم به عبادت خالصانه ي يهوه توفيق يافتند. اما اكثر اين « داوران » شخصيتهاي قومي نبودند. آنان كم يا بيش قهرمانان قبيله اي بودند و نفوذشان وراي بحران هايي كه آنها را به عنوان رهبران قوم به صف مقدم حوادث درمي آورد دوام نمي آورد. با وجود اين، كوشش هاي آنان بي ثمر نبود، به گونه اي كه در زمان سموئيل (13)، كه آخرين اين « داوران » بود، پرستش يهوه به طور كامل در شمال تثبيت يافت و عبادتگاه شيلوه به عنوان پرستشگاه مركزي رسميت پيدا كرد. خانواده ها هر سال براي عبادت و اهداي قرباني به آن جا مي رفتند، و خردسالان را به مجرد اين كه مي توانستند راه روند همراه خود مي بردند. محل خاصي براي عبادت ميهمانان اختصاص داده شده بود و غذاي قرباني، كه در مكان مقدس خورده مي شد، توسط پدر در ميان اعضاي خانواده تقسيم مي گرديد. معمولاً حيات ديني مردم در پيرامون معابد و پرستشگاه هاي محلي يا « اماكن مقدس » تمركز مي يافت كه شامل محرابي سنگي مي گرديد كه قرباني ها روي آن انجام مي گرفت، و گاهي نيز محلي براي جشن هاي قرباني بود. اين « مكان هاي مقدس »، مانند معابد كنعاني، اغلب مجهز به ستون و تيرك هاي مقدس بودند، ليكن اين ابزارها و وسايل، صرف نظر از معناي نمادينشان در آيين هاي شرك، در اسرائيل با شرايط تازه انطباق يافته بودند و به خلوص و عبادت مردم آسيب نمي رساندند.
هنگامي كه سموئيل تولد يافت، عملاً تمامي سرزمين هاي مجاور كنعان به تصرف درآمده بود، ليكن دشمن تازه اي جهت ايجاد مزاحمت براي اسرائيل ظهور كرد- فلسطيني هايي كه با حركت به جلو از محور ساحلي باريك شمالي كه در آن جا سكونت يافته بودند به سرزمين هاي كوهستاني افرائيم (14) هجوم آوردند و طعم تلخ شكست محتوم بر اسرائيل سايه افكند كه از تبعات آن ويراني بسياري از شهرهاي اسرائيل از جمله شيلوه و تصرف تابوت عهد بود. اين فاجعه ي هولناك سموئيل را، كه در اين زمان به عنوان « داور »‌ شهرت يافته بود، قادر گردانيد اصلاحاتي پديد آورد كه به الغاي پرستش بعل در اسرائيل راه برد. از يك سو، خطر فلسطين به تمركز يافتن قدرت ( حكومت ) غيرديني كمك كرد. از اين رو، غريو و فرياد براي داشتن پادشاه بالا گرفت. البته نه به اين معنا كه آنان را در جنگ رهبري كند، بلكه براي اين كه به داوري درباره ي آنها بپردازد ( « كتاب اول سموئيل »، باب 5، آيه ي 8 ) و به عبارت ديگر، پادشاهي كه بر حيات آنها سيطره ي كامل داشته باشد. سموئيل، از بيم اين كه چنين پادشاهي به شخصي جبار تبديل گردد، در آغاز با اين تقاضا مخالفت كرد و تنها پس از قبولاندن قانون اساسي اي كه حقوق و حوزه ي قدرت پادشاه را دقيقاً تعريف و تحديد مي كرد تسليم گرديد. او اين « منشور بزرگ » را در « كتابي » بيان كرد و آن را براي راهنمايي پادشاهان بعدي اسرائيل به حضور يهوه تقديم كرد ( « كتاب اول سموئيل »، باب 10، آيه ي 25 ). از اين رو، منشور سموئيل به عنوان « يكي از بزرگ ترين مساهمه هايي كه تا اين زمان در زمينه ي انديشه ي سياسي نوع انسان انجام گرفته است- يعني نظريه اي واقعاً دموكراتيك در باب رابطه ي بين حكومت كننده و حكومت شونده » (15) - شناخته شده است.
فردي كه به عنوان نخستين پادشاه اسرائيل انتخاب گرديد و در واقع بر اساس توافق عمومي برگزيده شد شاؤل (16) بود ( حدود 1025 ق. م ) كه در عين حال مي توان او را نخستين پادشاه مشروطه در تاريخ دانست.
شاؤل نتوانست به اميدهاي فراواني كه به حكومت او بسته شده بود تحقق بخشد، ليكن با ميهن دوستي و شجاعتش توانست بني اسرائيل را از يوغ فلسطيني ها نجات دهد و تا حد زيادي وحدت را در ميان قبايل عبراني رقيب برقرار سازد. با ظهور داود ( حدود 1012- 972ق. م )، جانشين او، دوره ي طلايي اسرائيل آغاز شد. او به سرعت حمايت قبايل را جلب كرد و پس از يك رشته فتوحات نظامي درخشان، پادشاهي اسرائيل را از فنيقيه در غرب تا صحراي عربستان در شرق و از نهر العاصي در شمال تا دماغه ي خليج عقبه در جنوب گسترش داد. تصرف آخرين قلاع و سنگرهاي نظامي كنعاني در اين سرزمين، يعني اورشليم تسخيرناپذير، داراي نتايج بسيار گسترده اي بود. داوود در اين شهرِ قلعه مانند پايتخت بني اسرائيل را بنا كرد و پرستشگاه قوم را برپا ساخت و « تابوت عهد » را در آن نهاد. اورشليم، كه در نيمه ي راه بين قبايل جنوب و شمال قرار داشت، وفاداري و دلبستگي همه ي بني اسرائيل را به خود جلب كرد و به زودي به كانونِ- قومي و مذهبي- امتي متحد تبديل گرديد.
پرستش يهوه اكنون در سرتاسر اين سرزمين كاملاً تثبيت يافته بود. داود سپس توجه خود را به شعاير و مناسك معبد معطوف كرد و با همكاري و مساعدت كاهنان و لاويان (17)، كه آنان را به صورت گروه هايي سازماندهي كرد، با وارد ساختن عنصر موسيقي به مراسم مذهبي روح تازه اي بخشيد و خودش با تصنيف شاهكارهايي به صورت مزامير و سرودهاي مذهبي به شور و شيفتگي ديني عبادت كنندگان كمك كرد. او كه نسبت به ضعف ها و كمبودهاي خود آگاهي داشت و در عين حال همچون اسوه ي اخلاقي براي ديگران عمل مي كرد، « آموزگاراني » را در هيئت پيامبراني برجسته، مانند جاد (18) و ناتان (19)، در دربار سلطنتي خود به كار گماشت كه در سرزنش او ( هرگاه كه مصلحت دانسته مي شد ) به خاطر گناهانش و مجبور ساختن او به رفتاري مناسب، ترديدي به خود راه نمي دادند. (20)
سياست تمركزگرايي سياسي و مذهبي داود را فرزند و جانشين او سليمان ( حدود 971-931ق. م ) ادامه داد. او به منظور متمركز ساختن مناسك ديني معبدي باشكوه در اورشليم بنا كرد كه مقدر بود يگانه پرستشگاه و جانشين همه ي معابد ديگر در اين سرزمين گردد كه از هنگام ويراني شيلوه، اماكن مجاز عبادت شناخته شده بودند ليكن به دليل القاي تصورات بت پرستانه از اين زمان ممنوع گرديده بودند. او در بناي معبد سليمان از كارگران و صنعتگران صور استفاده كرد، اما قطع نظر از طرح هاي بومي اي كه اينان ممكن است در بناي معبد به كار برده باشند، اين طرح ها به هيچ وجه بر تصور بني اسرائيل از خدا تأثير نگذاردند كه در قدس الاقداس (21) به عنوان تنها فرمانرواي كل عالم در اوج عظمت خود پوشيده از ديدگان باقي ماند. ليكن تأثيرات ناشي از تمركزگرايي در معبد نتوانست با جريان نفوذ انديشه هاي شرك آميز، كه به دنبال شكوفايي و رفاه فزاينده ي سلطنت سليمان پديد آمد، مقابله كند. اين دوره ي صلح و آرامش بي سابقه براي اسرائيل بود. همسايگان ضعيف تر آن مدت ها بود كه توسط داود شكست خورده بودند، در حالي كه همسايگان قوي تر آن، مصر و آشور (22)، در اين زمان در حالت ضعف و سستي به سر مي بردند. سليمان، كه در مقابل نفوذ و دخالت خارجي اطمينان خاطر يافته بود، در مقياس بين المللي به امور تجاري گسترده اقدام كرد. ناوگان تجاري او، كه مركز آن در بندر عصيون جابر (23) ( در دماغه ي خليج عقبه ) قرار داشت- بندري داراي معادن مس و تصفيه خانه هايي كه اخيراً كشف گرديده - براي دست يافتن به سرزمين هاي دوردست درياها را درمي نورديد و ثروت ملل را به اسرائيل باز مي آورد. اين پيشرفت مادي و اقتصادي مملكت با تعالي فرهنگي آن همراه بود. حكمت و علم و معرفت سحرآميز شرق همراه با طلا، نقره، چوب هاي صندل و طاووس هاي آن به درون اسرائيل راه يافت و افق فكري مردم را بسيار گسترش داد. هنرها و علوم شكوفا شدند و خود سليمان با حكمت، ذكاوت، هوش و مواهب ادبي فوق العاده اش به رشد و ترقي آنها مدد رساند. ليكن تماس هاي نزديك اسرائيل- تجاري و فرهنگي - با جهان خارج، گرايش به جذب انديشه هاي شرك آميز را با خود به همراه آوردند. ازدواج هاي سليمان با شاهزاده هاي خارجي و ساختن بتكده براي آنها تنها به فرايند جذب و همگون سازي كمك كرد كه عميقاً بر خلوص و قداست دين اسرائيل تأثير سوء گذاشت. خداي اسرائيل ديگر خداي يكتا و يگانه نبود، بلكه خدايي صرفاً قومي بود. اين بر باورهاي ديني اشخاص بي تأثير نبود، زيرا اين امر از وظايف آشكار اين خداي قومي نبود كه به سرنوشت فردي كه با ناپايدارترين پيوندها با او ارتباط داشت علاقه نشان دهد. از اين رو، راه براي نفوذ انواع كيش هاي كوچك في المثل كيش هاي جادويي و اسرارآميز، براي ارضاي اميال فرد در كنار پرستش يهوه و نيز براي همسازي با خدايان بيگانه از هر نوع، آن گونه كه اقتضاي سياست، اتحاد با بيگانگان، ازدواج ها و روابط اقتصادي بود، باز گرديد.
نتيجه ي گريزناپذير همه ي اينها گسيختگي وحدت ديني بود كه خود گسيختگي وحدت قومي را در پي آورد. كار اجباري و ماليات هاي اجحاف آميز تنها به وخيم تر شدن وضع كمك كرد. همهمه ي طوفاني كه در راه بود حتي قبل مرگ سليمان قابل شنيدن بود، و هنگامي كه او پس از سي و هشت سال سلطنت وفات كرد، چيزي كه بتواند مانع وقوع اين طوفان و نجات قلمرو پادشاهي او از تجزيه و اضمحلال شود وجود نداشت.
ضربه ي متلاشي كننده به پادشاهي سليمان را يربعام (24) ( حدود 921- 910ق. م ) از قبيله ي افرائيم وارد كرد كه در رأس شورشي قرار داشت كه به تأسيس پادشاهي اسرائيل يا افرائيم انجاميد. اين پادشاهي شامل ده قبيله از دوازده قبيله ي نخستين بود، همراه با خود او به عنوان اولين پادشاه. تنها قبايل يهودا (25) و بنيامين (26) به خاندان داود وفادار ماندند و از اين زمان به بعد پادشاهي يهوديه را تأسيس كردند.

پي‌نوشت‌ها:

1. نويسنده از علماي يهود بوده و مطالب فوق را بر اساس نوع نگاه خود به دين يهود نوشته است؛ لذا سايت راسخون، در خصوص صدق و كذبِ اين نوشته مسئوليتي ندارد.
2. Edom
3. Moab
4. Amorites
5. Tell el Amarna
6. Joshua
7. Jericho
8. Shiloh
9. Ark
10. Baals
11. Astartes
12. Judges
13. Samuel
14. Ephraim
15. T. H. Robinson,Palestine in History(Schweich Lecture,1929) p. 44
16. Saul
17. Levites
18. Gad
19. Nathan
20. طبق اعتماد يهوديان شاؤل، داوود و سليمان، پادشاهان بني اسرائيل بوده و به دليل نداشتن نبوت، از عصمت نيز برخوردار نبوده اند. ( راسخون ).
21. Holy of Holies
22. Assyria
23. Ezion-geber
24. Jeroboam
25. Judah
26. Bejamin

منبع مقاله :
اپستاين، ايزيدور، (1388)، يهوديت: بررسي تاريخي، ترجمه: بهزاد سالكي، تهران، مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران، چاپ دوم.